"...سبزند آرزو ها در برگ های زردم..."

مشخصات بلاگ
"...سبزند آرزو ها در برگ های زردم..."

☆☆☆☆☆☆☆
دلتنگ دیدگاه عزیز... 😔❤
☆☆☆☆☆☆☆
طبق ماده ۱۸۳۴۹۲ بخش نظرات زین پس غیر فعال است.


چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۴۰۰، ۰۲:۵۱ ق.ظ

در واپسین لحظات

سرم رو بالا می گیرم و به آسمون پر ستاره خیره می شم... لیوان چای رو به صورتم نزدیک می کنم تا بخار گرمش کمی از سرمای هوا کم کنه اما نسیم ملایم و موذی که صورتم رو قلقلک می ده، تلاش من و چای رو بی نتیجه می ذاره که با هجوم خاطرات به ذهن آشفته ام، سرمای نسیم هم فراموشم می شه...
وقتی به خودم میام که ستاره ها پشت یه مشت ابر پنهون شدن و لیوان چای هم متحد شده با نسیم سرد، من رو می کشونه به زیر پتو و به این فکر می کنم که چرا همیشه آخرین هفته سال، سرد ترین روز هاست؟ انگار اسفند تازه یادش میاد جزئی از زمستون هست و اونطور که باید سردی نکرده و برای جبران، میون نفس های آخرش و با تموم قدرتش می خواد ثابت کنه زمستون هست و زمستون هم می مونه.

کاشکی منم همین قدر توان و انرژی داشتم برای اثباتش...

۰۰/۱۲/۲۵
‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد