"...سبزند آرزو ها در برگ های زردم..."

مشخصات بلاگ
"...سبزند آرزو ها در برگ های زردم..."

☆☆☆☆☆☆☆
دلتنگ دیدگاه عزیز... 😔❤
☆☆☆☆☆☆☆
طبق ماده ۱۸۳۴۹۲ بخش نظرات زین پس غیر فعال است.


پنجشنبه, ۱ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۵۱ ب.ظ

او می رسد که باز هم دلتنگ (تر) کند مرا...

دوباره از راه رسید... فصل انار و لبو و کدو حلوایی، بارون های یهویی، چای دارچینی، گذاشتن برگ های رنگی جای نشانگر کتاب، خش خش برگ ها، عصر خوابیدن و توی تاریکی مطلق بیدار شدن، "ها" کردن شیشه پنجره و ماشین و شکلک کشیدن، غروب های زود رس، ذوق تیپ زدن پاییزی با پوشیدن ژاکت و زدن لاک های زرد و نارنجی و خردلی... پاییزه و مست شدن از عطر نارنگی و اون همه رنگی که هیچوقت تکراری نمی شه...
پاییز...
پاییز دلبر... حتی اگر همه نود تا غروبش دلگیر باشه هم همچنان قشنگه و دوست داشتنی اگررر حال دلت خوش باشه.
ولی وقتی دلتنگ باشی، دیگه هیچ ذوقی برای این قشنگی ها نداری و هر روزی از هر فصل و ماهی که باشه، حکم غروب های پاییزی رو داره دلتنگی های بی کران... مثل این یک سال غیبت اجباری که هیچی ازش نفهمیدم جز دلتنگی و شعاری بودن عده ای...
خدایا... جز تو کسی رو نداریم... إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللهِ... 🍃
‌‌‌‌
+ التماس دعا لطفا.

۰۰/۰۷/۰۱
‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد